Tuesday, February 8, 2011

حالشو ببر



هميشه يک ذره حقيقت پشت هر "فقط يه شوخي بود"، يک کم کنجکاوي پشت "هيمنطوري پرسيدم"، قدري احساسات پشت "به من چه اصلن"، مقداري خرد پشت "من از کجا بدونم" و اندکي درد پشت "اشکال نداره" هست.


فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست .

فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است

چشم بسته هم میشود راه رفت و زمین نخورد
اگر دستت در دست خدا باشد . . .



اخیرا کشف شده که حروف مورد علاقه ی دختر های ایرانی در زبان فارسی ( پ ) و ( خ ) می باشد، مثلا : دوست دارند که ( پول ) ( خرج ) کنند. ( پسر ) ( خر ) کنند. ( پدر ) ( خام ) کنند. ( پراید ) ( خرد ) کنند.( پاسپورت ) بگیرند برن ( خارج) . ( پر رو ) و ( خوشگل ) باشند و ...


این داستان ادامه دارد...




بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته! 

موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!
آب در “آب سرد کن” و ما تشنه لبان می گردیم!
آب که سر بالا میره، قورباغه “هوی متال” میخونه!!!
پرادو سواری دولا دولا نمیشه!
نابرده رنج گنج میسر نمی شود — مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد
اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!
گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!
پاتو از پارکتت درازتر نکن!
هری پاتر آخرش خوشه!
قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!
ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!
ادکلن آن است که خود ببوید — نه آنکه فروشنده بگوید
ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!
بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!
یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom)
سرش بوی پیتزا ی سبزیجات میده!!!
آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!

___________________________________________

1_ يكي دلش به 100 دل بنده
2_ يكي 100 دل به يه دل ميبنده
3_ يكي دل به يه دل ميبنده و تا آخرش پابنده
4_ يكي هر بار به يكي دل ميبنده
5_ يكي دل ميبنده تا بخنده
6_ يكي دلش آكبنده مونده به كي دل ببنده

یک روز رسید غمی به اندازه کوه... یک روز رسید نشاط اندازه دشت 
افسانه زندگی چنین است ای دوست... در سایه کوه باید از دشت گذشت

...خوشبختی ما در سه جمله است

تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم
حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا


توی دنیا دو نفر باش یکی واسه خودت و یکی برای دیگری 

واسه خودت زندگی کن و برای دیگری زندگی باش . . .


______________________________________________

دی هیدروژن مونوکسید
1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.

2-یک عنصر اصلی باران اسیدی است.

3-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است.

4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود.

5-باعث فرسایش اجسام می‌شود.

6-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.

7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
.از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند

شش نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند

و اما فقط یک نفر می‌دانست که
!
ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است


!! عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود

_________________________________________________________________________



مردا خوشبختند چون:
-اسم هر جک و جونوري رو روي شما نميگذارند از قبيل آهو ،غزال ، پروانه ، شاپرک و موارد ديگر که اينجا جاش نيست 

2-در عروسي ميتونيد لباسي رو که بارها به تن کرديد رو دوباره بپوشيد 
3-ميتونيد هر صد سال يه بار هم موهاتون رو شونه نکنيد و بعد بگيد مد روزه 
4-از ترس اينکه کسي سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قايم نميکنيد 
5-مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است 
6- مدل لباس دختر شمسي خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نميکنه 
7-در موقع استرس هيچوقت ناخنهاي خود را نميجويد 
8-هفته اي دو بار شکست عشقي نميخوريد! 
9-لازم نيست از 18 سالگي موهاي سرتون رو رنگ کنيد چون موهاي جوگندمي خيلي هم به شما مي آد 
10- فقط شما ميتونيد بريد استاديوم 
11- خودتون پنچري ماشينتونو ميگيريد 
12-لازم نيست با قرار دادن انواع جکهاي هيدروليک و غير هيدروليک در پاشنه کفش قدتون رو افزايش بديد 
13- ميتونيد تمام روز بادوستانتون بريد کوه و وقتي برميگرديد خونه براي خانمتون تعريف کنيد که چه روز پرکاري داشتيد 
14- موقع خواستگاري به هيچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سيني چاي نيستيد 
15- از ديدن کله پاچه دچار تشنج نميشيد 
16- هيچ کس از اينکه دست پخت افتضاحي داريد به شما ايراد نميگيره 
17- فقط شماييد که لذت تماشا کردن فوتبال يوونتوس- بارسلونا را با گزارش عادل فردوسي پور درک ميکنيد 
18- فقط شماييد که ميتونيد لذت تکچرخ زدن با
CG رو تجربه کنيد 
19- ميتونيد با خط ريشتون بيش از 12000 اثر هنري خلق کنيد 
20- به طلا و جواهرات ديگران در حالي که داريد از حسادت منفجر ميشيد نگاه نميکنيد 
21- تو عروسي ها لازم نيست چند تن زنجير از خودتون آويزون کنيد که تازه ديگران ازتون بپرسند بدلييييييه ؟ 
22- سر سفره عقد لازم نيست بريد گل بچينيد و گلاب بياريد و نون بگيريد و اينا... 
23- در حالي که خواهرتون بايد بمونه خونه و آشپزي ياد بگيره شما ميريد بيرون و گل کوچيک بازي ميکنيد 
24- لازم نيست آدرس تمام مزون ها، پاساژها ،بوتيک ها و مراکز لاغري شهرتون رو حفظ باشيد 
25- اگه تو خيابون تويوتا کمري جلوي پاتون نگه نداشت به راحتي سوار يه پيکان ميشيد 
26- لازم نيست هميشه جاي جورابهاي همسرتون رو حفظ باشيد 
27- فقط شما ميتونيد سه ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسير کنيد 
28- لازم نيست روزي چهار بار مثل آمپول ب کمپلکس سريالهاي بي سر و ته وطني رو تماشا کنيد 
29- لازم نيست سالي يه بار زاويه دماغتون رو نسبت به افق تغيير بديد 
30- ميتونيد حتي تا محل کارتون رو هم با دوچرخه طي کنيد و کسي اونجوري به شما نگاه نکنه 
31- ميتونيد راحت رو صندلي هاي جلوي اتوبوس بشينيد و در عقب دود نخوريد(البته اين اتوبوس هاي
BRTاين قضيه رو خرابش کرد) 
32- ميتونيد با شلوارک و رکابي راحت تا سر کوچه بريد 
33- خيالتون راحته که هرگز يک خواهر شوهر (و ايضا جاري) که مدام رو اعصابتون رزم آيش برقرار کنه نداريد 
34- لباسهاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نميزنه 
35- در زير گرماي نابود کننده تابستون خيلي راحت با يه آستين کوتاه مياييد بيرون 
36- نيازي نداريد هر روز که از خواب پا ميشيد تا ساعت 6 بعدازظهر رو جلوي آيينه با خودتون ور بريد 
37- نيازي نيست سه چهارم عمرتون رو توي کلاسهاي آشپزي ،خياطي، گلدوزي، آموزش فال شيرموز و تقويت اعتماد به نفس در 3/0 ثانيه بگذرانيد 
38- نيازي نيست داخل کيفتون به تعداد رنگهاي يک
LCD لنز چشم داشته باشيد(رنگهاي LCD معمولا بالاي 16 ميليون ميباشد) 
39- اگه به انواع فنون حرکات موزون آشنا نبوديد هيچ اشکالي نداره 
40- فقط شما ميفهميد که يک 206 اسپرت خفن چقدر زيباست 
41- بدون اينکه کسي بهتون چيزي بگه ميتونيد ساعتها پلي استيشن بازي کنيد 
42- با ديدن سوسک و موش و امثالهم اجدادتون از گور در نميايند و جلوتون رژه نميروند 
43- فرق
CD رو با بشقاب ميوه خوري متوجه ميشيد 
44- با يک سرماخوردگي سه ماه در
CCU بيمارستان بستري نخواهيد شد 
45- ميتونيد يه جوک بامزه تعريف کنيد بدون اينکه خودتون قبل از همه دو ساعت تمام بهش بخنديد 
46- روي در هيچ مغازه اي ننوشته اند که از پذيرفتن آقاياني که شئونات اسلامي را رعايت نکنند معذوريم(بس که محجوب هستند آخه) 
47- داشتن ريش پروفسوري از ويژگي هاي بسيار ممتاز است که مخصوص شما آقايان ميباشد 
48- فقط شما ميتونيد کت و شلوار بپوشيد و کروات بزنيد و کلي خوشتيپ بشيد 
49- بيش از 60 درصد رشته هاي مهندسي رو شما به خودتون اختصاص داديد(ديگه از اين با کلاس تر؟) 
50- و در نهايت اينکه ميتونيد تو خيابون از هر کس که دلتون خواست بپرسيد ساعت چنده؟! (اين يکي ديگه ته ويژگي بود)


________________________________________________


در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم



مراقب افکارت باش که گفتارت می شود
مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود
مراقب رفتارت باش که عادتت می شود
مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود

_________________________________________________________________

شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده

ویکتور هوگو:کسی رو که دوستش داری هر چند وقت یه بار بهش یادآوری کن که او را دوست داری!!!!!!!!!!!

دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت

دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگردوستتداشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یکرابطهمجدد غیر ممکن است

دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، بهحال خود رهایش کن ...اگر برگشت، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یااصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یازاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیحهماهنگ نبوده است

دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، بهحال خود رهایش کن ... اگربرگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایشاعلامیه بدهکار بفرست

دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ،به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نهدر عدد صفر ضربش کن

دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ،به حال خود رهایش کن ... اگربرگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن واگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی

دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد

دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن .... اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن

دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ....اگر برگشت ، از او بپرس " چرا " ؟

دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ....اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد

دانشجویرشته صنایع : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگربرگشت ،باز هم به حال خود رهایش کن ، این کار را مرتب تکرار کن.......





____________________________________________
خسته ام از آرزو ها، آرزوهای شعاری 

شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری 

حظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی، زندگی های اداری


___________________________________________________________

تست ديني كنكور 87: اولين خوني كه بر زمين ريخته شد كدام است ؟ الف - قتل هابيل ! ب- عادت ماهانه حوا ! ج - بكارت حوا ! د- ختنه آدم !!

________________________________________________________________

بياموزيم كه:
(1با احمق بحث نكنم و بگذاريم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي كند.
(2با وقيح جدل نكنيم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روح ما را تباه مي‌كند.
(3از حسود دوري كنيم چون اگر دنيا را هم به او تقديم كنيم باز از زندان تنگ حسادت بيرون نمي آيد.
(4تنهايي را به بودن در جمعي كه ما را از خودمان جدا مي کند، ترجيح دهيم.
(5از «از دست دادن» نهراسيم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.
(6بيشتر را بر کمتر ترجيح ندهيم که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباري است.
(7کمتر سخن بگوييم که بزرگي ما در حرفهايي است که براي نهفتن داريم، نه براي گفتن.
(8از سرعت خود بکاهيم، که آنان که سريع تر مي دوند، فرصت انديشيدن به خود نمي دهند.
9) ديگران را ببينيم، تا در دام خويشتن محوري، اسير نشويم.
10) از کودکان بياموزيم، پيش از آن که بزرگ شوند و ديگر نتوان از آنان آموخت.

_________________________________________________________________

آدامس 
تنها چيزي كه توي دهان خانم ها بند مي شود
آدم خوارانسان دوست افراطي
آدم مغروركسي كه اگر جلاد بخواهد گردنش را بزند بگويد يه وجب بلند تر بزن
احمقكسي كه دختر همسايه را در تاريكي نبوسد
ادب يعني كمك به يك خانم زيبا در عبور از خيابان حتي اگر به كمك احتياج نداشته باشد
ازدواج قمار زندگي است و در قمار معمولا برد با كسي است كه بيشتر تقلب كند
الكل مايه گرانبهايي كه همه چيز را محفوظ نگاه مي دارد مگر اسرار را
اوراقچي تنها موجودي كه زنها را بهترين رانندگان دنيا ميداند
ايده آل شوهري كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملايمتي كه در مورد اتومبيل تازه اش دارد رفتار كند
بزبيار فلك زده اي كه زنش زشت و كلفتش بيريخت باشد
بوسه تصادفي كه فقط يك سيلي به آدم ضرر مي زند
بيست سالگي دوراني كه پسر ها دنبال معشوقه مي گردند دختر ها دنبال شوهر
چشم عضويكه چشم چرانها با آن ارتزاق مي كنند
خسيس كسي كه وقتي خانه اش آتش مي گيرد براي اينكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشاني بدود
خوش بين مردي كه تصور كند وقتي زني پاي تلفن خداحافظي كند گوشي را خواهد گذاشت
دست عضوي كه در سينما نزد صاحبش بند نمي شود
دوران تجرد دوراني كه معمولا براي مردها بعد از ازدواج شروع مي شود
رفيق كسي كه هميشه به شما مقروض است
رقص بهم چسبيدن با اتيكت دو جنس مخالف
زوج ايده آل شوهر كر و زن لال
سوءظن سعي در دانستن چيزيكه بعداانسان آرزو مي كند اي كاش آنرا نمي دانست
سينما جايي كه پشت سر شما حرف مي زنند
عشق دردسري كه براي فراموش كردن آن بايد عشق تازه تري پيدا كرد
سرخ پوست مرد خوشبختي كه وقتي زنش اورا مي بوسد صورتش ماتيكي نمي شود
سنجاق قفلي تنها قفلي كه بدون كليد باز مي شود
ماچ بوسه اي كه هنوز رنگ آرتيستي نگرفته
مرد مجرد كسي كه هنوز عيوبي دارد كه خود نمي داند
معجزه دختر خانمي كه زنگ آخر جيم شود و به سينما نرود
موش خانم هايي كه نصفه شب به جيب شوهر هايشان شبيخون مي زنند
هالو شوهري كه دستكش ظرفشويي را بجاي اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد


_________________________________________

در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم

* شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی

شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد

بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدن دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این میگن روابط عمومی

*شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار

* شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. سعي مي کنيد به ش کم محلي کنيد تا از شما خوش اش بياد، اون هم فمينيست از آب در مي آد و برايِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو مي گيره و با هم مي رن سان فرانسيسکو. به اين مي گن اشتباهِ استراتژيک در بازاريابي.

* شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و مؤدبانه يه يه شاخه گلِ سرخ به ش مي ديد و مي گيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توي سرتون مي زنه، چون شديداً استقلاليه. به اين مي گن اشتباهِ تاکتيکي در بازاريابي.

* شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و مي گيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه
به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.

*شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و مي گيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.

*شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می کنید و به سمت دختر جدید می رید.
به این میگن چشم چرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.

* شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و مي گيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه ، شما که بادیدن چهره 60 ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافیدبه این میگن بدبیاری یا خطای بازار

* شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. به جايِ اين که جلو بريد و بگيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ به مادرتون مي گيد که با مادرش تماس بگيره و قرار خواستگاري رو بذاره. به اين مي گن بازاريابي سنتي.

* شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و مي گيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اون هم با دوست اش صحبت مي کنه و در موردِ شما توضيح مي ده و شما با هردوي اونا ازدواج مي کنيد. به اين مي گن بازاريابي دهان به دهان!

* شما در يک مهماني ، دخترِهای بسيار زيبایِ فراوانی رو می بينيد و ازشون خوش تون مي آد. سرگردان می شید که جلو کدوم بريد و بگيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم»؛ به این میگن فقدان استراتژی در بازار


____________________________________________________________________

جغرافی دختران: اگر قادر به تشخیص دست راست و چپ خود باشیم، بهتر است به خانه بخت رفته و دل وزیر آموزش‌و‌پرورش را که بارها اعلام کرده از ازدواج دانش‌آموزان دختر استقبال می‌کند، شاد كنیم...
تا پیش از این و براساس توطئه‌ای که دشمنان طراحی کرده بودند، گمان می‌شد که دانش ربطی به دختر یا پسر بودن دانش‌آموزان ندارد. این در حالی‌ است که وجود تفاوت بسیار زیاد میان دختران و پسران اگر از دید مردم عادی یا فریب‌خوردگان پنهان بماند هیچ‌گاه از دید وزیر آموزش‌و‌پرورش پنهان نخواهند ماند. این هفته حاجی‌بابایی، وزیر آموزش‌و‌پرورش از پیگیری طرح جداسازی کتب درسی دختران و پسران توسط این وزارتخانه خبر داد که بسیار دلگرم‌کننده بود. ما علاوه بر گرم کردن دل، کمک و پیشنهاد هم در این زمینه بلدیم. در زیر چند نمونه از مطالب کتاب‌های جداسازی شده مطابق سیاست‌های وزارت آموزش‌و‌پرورش برای الگوبرداری آورده شده‌اند.
ریاضی پسران: 2+2 مساوی است با 4. فوق‌فوقش 5.
ریاضی دختران: 2 تا گل داریم 2 تا گل دیگه هم می‌ذاریم کنارش که به مامانمون هدیه بدیم؛ مجموعا میشه یه دسته گل.
جغرافی پسران: اگر دست راست خود را به طرف شرق و دست چپ خود را به طرف غرب بگیریم، شمال در پیش‌رو و جنوب در پشت سرمان خواهد بود.
جغرافی دختران: اگر قادر به تشخیص دست راست و چپ خود باشیم، بهتر است به خانه بخت رفته و دل وزیر آموزش‌و‌پرورش را که بارها اعلام کرده از ازدواج دانش‌آموزان دختر استقبال می‌کند، شاد كنیم.
ادبیات پسران: درس «حسنک وزیر» از تاریخ بیهقی...
ادبیات دختران: درس «مرضیه وزیر» از تاریخ ...
تاریخ پسران (پس از حذف پادشاهان و لشکرکشی‌ها که دولت وعده‌اش را داده(: یونانی‌ها به سرکردگی یک یارویی حدود دو هزار سال پیش به ایران حمله کردند و عده‌ای از مردم را کشتند و یک سلسله‌ای را منقرض کردند اما پس از اندکی خودشان هم رفتند وردست بابایشان.
تاریخ دختران (پس از اصلاحات مذکور): یونانی‌ها یک زمانی به ایران آمدند و سعی کردند به‌جای خورشت پلو بادمجون غذای پلاخورشتوس یونانی را که اصلا هم خوشمزه نبود، رواج بدهند اما نتوانستند. طرز تهیه خورشت پلوبادمجون به شرح زیر است...
فلسفه پسران: سقراط فیلسوفی یونانی بود که پیوسته در طلب حق بود و لقب شهید راه حقیقت گرفت.
فلسفه دختران: زن سقراط پیوسته در تعقیب شهید راه حقیقت بود و دمار از روزگار او درآورد.
فیزیک نور پسران: در انعکاس یک تصویر در آینه بین فاصله كانونی آینه(
f) و فاصله جسم از آینه(p) و فاصله تصویر از آینه (q) رابطه وجود دارد.
فیزیک نور دختران: در انعکاس تصویر در آینه همیشه بین نجابت، زیبایی و شوهرداری باید نسبت وجود داشته باشد.

انگلیسی پسران:
I want to go to the garden with my friends
انگلیسی د ختران:
I want to go to the kitchen and cook the dinner for my lord husband

________________________________________________________________

- خانوم شماره بدم پاره میکنی؟

2- خانوم ببخشید مستقیم از كدوم طرفه

3- خانوم شماره ی کفشمو بدم؟

4- (در برخورد با چنتا دختره زیبا) هنوز فصله هلو نشده

5- (در برخورد با چنتا دختره کم سن) اِ مهد كودك تعطیل شد شما اومدین بیرون.

6- حاج خانومم ماچ خانوم

۷- آهای خانوم كجا كجا

۸- از اون بالا كفتر می*آید

۹- آخ چشم ..فدات بشم

۱۰- نازتو بخورم ..شب شام نخورم

11- خانونم شما دو تا سه قلوئید؟

13- این روزها همه به من شماره می*دهند شما چطور

12- دهات چه خبر؟

14- فدات و بخورم

15- قربونت بچسبم

16- فدات بگردم

17- خودت مگه خواهر مادر نیستی؟

18- خانوم جیگرتو واسم بلوتوث میکنی؟

19- جیگرتو یواشکی بخورم

20- ببخشید شما چقدر شبیه دوست دختره آیندهء من هستین

21-هندونه بیار قاچ کنم لباتو بیار ماچ کنم (
new)

ادامه مطلب رو از دست ندیـــد....

• خانوم دماغت نیاز به جک پالت داره؟

• خانوم شما بینیتونو ختنه کردید؟

• خانوم شما دماغتونو مدل خوکی عمل کردید؟

• خانوم میاید دماغامونو عوض؟

• اینو صافکاری کرده که بعدا درخت بکاره

• این دماغشو تازه خریده برچسبشو نکنده

• خانوم کلیه هاتو فروختی دماغتو عمل کردی؟

• دماغت پریوده نوار بهداشتی گذاشتی روش؟

• میبخشید خانوم دماغتونو خر گازگرفته؟

• ده بار دیگه دماغت وعمل کنی تازه میشی مثل اِبی

• خانوم بینیتون افتاده چسب زدین؟

• خواستی ماشین بخری وانت بخر بینیت رو بندازی عقب

• از دختری که بدت اومده: انشاالله مثل زهره -- دیت بیاد بیرون

• به دختر چادری: بعضی ها پول ندارند توی چادر زندگی میکنند

• باز هم به دختر چادری :بهشون بگویید راست میگن چادریها کچل هستند چادر سر میکنند

• به دختر عینکی :بگوییدشما اگر عینکت را برداری سیاه وسفید میبینی

• به دختر خوش هیکل:بگویید بابای شما بنا بوده که هیکل به این قشنگی را برات درست کرده

• به یک دختر معمولی : میتونم شماره کفشت رو بردارم یه زنگ بزنم

• به یه دختری که دماغش دراز است: بگویید دماغت رو بده بانک بهره اش رو بگیر

2- خانوم ببخشید مستقیم از كدوم طرفه

3- خانوم شماره ی کفشمو بدم؟

4- (در برخورد با چنتا دختره زیبا) هنوز فصله هلو نشده

5- (در برخورد با چنتا دختره کم سن) اِ مهد كودك تعطیل شد شما اومدین بیرون.

6- حاج خانومم ماچ خانوم

۷- آهای خانوم كجا كجا

۸- از اون بالا كفتر می*آید

۹- آخ چشم ..فدات بشم

۱۰- نازتو بخورم ..شب شام نخورم

11- خانونم شما دو تا سه قلوئید؟

13- این روزها همه به من شماره می*دهند شما چطور

12- دهات چه خبر؟

14- فدات و بخورم

15- قربونت بچسبم

16- فدات بگردم

17- خودت مگه خواهر مادر نیستی؟

18- خانوم جیگرتو واسم بلوتوث میکنی؟

19- جیگرتو یواشکی بخورم

20- ببخشید شما چقدر شبیه دوست دختره آیندهء من هستین

21-هندونه بیار قاچ کنم لباتو بیار ماچ کنم (
new)


ادامه مطلب رو از دست ندیـــد....

• خانوم دماغت نیاز به جک پالت داره؟

• خانوم شما بینیتونو ختنه کردید؟

• خانوم شما دماغتونو مدل خوکی عمل کردید؟

• خانوم میاید دماغامونو عوض؟

• اینو صافکاری کرده که بعدا درخت بکاره

• این دماغشو تازه خریده برچسبشو نکنده

• خانوم کلیه هاتو فروختی دماغتو عمل کردی؟

• میبخشید خانوم دماغتونو خر گازگرفته؟

• ده بار دیگه دماغت وعمل کنی تازه میشی مثل اِبی

• خانوم بینیتون افتاده چسب زدین؟

• خواستی ماشین بخری وانت بخر بینیت رو بندازی عقب

• به دختر چادری: بعضی ها پول ندارند توی چادر زندگی میکنند

• باز هم به دختر چادری :بهشون بگویید راست میگن چادریها کچل هستند چادر سر میکنند

• به دختر عینکی :بگوییدشما اگر عینکت را برداری سیاه وسفید میبینی

• به دختر خوش هیکل:بگویید بابای شما بنا بوده که هیکل به این قشنگی را برات درست کرده

• به یک دختر معمولی : میتونم شماره کفشت رو بردارم یه زنگ بزنم

• به یه دختری که دماغش دراز است: بگویید دماغت رو بده بانک بهره اش رو بگیر

____________________________________________



فرق بین تربیت بچه ایرانی‌ و غربی
 1- بعنوان مثال بچه غربی سرفه می‌کند. مادر یک دستمال درمی‌آورد و به بچه می‌دهد
بچه شرقی شدید سرفه می‌کند. مادر به او می‌گوید "نکن". بعد هم بچه را دعوا می‌کند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم می‌زند.


2- بچه غربی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان بطرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد.
بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان بیرون می‌برند. بچه زِر می‌زند.بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقه‌اش می‌روند و وعده شکلات و بستنی می‌دهند. بچه رشوه را قبول می‌کند. همچنان غر می‌زند و از مغازه خارج می‌شود. مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستنی است.


3- بچه غربی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر گوش می‌دهد، اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهد.
بچه شرقی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش می‌دهد. به بچه می‌گوید: "اون فقیره. واسه همین بی‌تربیته. تو باهاش بازی نکن!" ( من غرق در منطق و فراست این جورمادرها شده‌ام!!)


..... 4- بچه غربی بستنی می‌خورد. مادر به او دستمال می‌دهد تا دهانش را پاک کند.
بچه شرقی بستنی می‌خورد. مادر دور دهانش را پاک می‌کندپ


.... 5- بچه شرقی زر می‌زند. مادر دعوایش می‌کند. پدر به مادر می‌توپد که بچه را دعوا نکن. بچه لگدی حواله پدر می‌کند. مادر می‌خندد. پدر بچه را دعوا می‌کند . بچه شرقی زر می‌زند. باز هم به او وعده و رشوه می‌دهند(بچه غربی کلاً زیاد زر نمی‌زند)


6- بچه غربی زمین خورده‌است. بلند می‌شود و به بازی ادامه می‌دهد.
بچه شرقی زمین خورده‌است. مادر توی سرش می‌زند و "یا امام رضا" می‌گوید. بچه را بلند می‌کند و مثل کیسه سیب‌زمینی می‌تکاند. بچه می‌ترسد و جیغ می‌کشد. مادر گونه می‌خراشد. هر دو مفصل هوار می‌کشند. بعد بچه می‌رود بازی کند. مادر آینه در‌می‌آورد تا آرایشش را کنترل کند.


7- در مطب دکتر حوصله بچه غربی سر رفته‌است. مادر از کیفش کاغذ و مداد‌رنگی بیرون می‌آورد. بچه مشغول می‌شود.
در مطب دکتر حوصله بچه شرقی سر رفته‌ است. مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک صورتحساب از کیفش درمی‌آورد. یک خودکار ته کیفش پیدا می‌کند. اول کلی "ها" می‌کند و نوک زبانش می‌زند تا بنویسد. بچه دو خط می‌کشد. رنگ ندارد و جذبش نمی‌کند. از جایش بکند می‌شود تا دور اتاق چرخی بزند. مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده‌باشد لاینقطع می‌گوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شده‌است. دلت می‌خواهد بلند شوی و دودستی بکوبی توی سر مادر شرقی !!!


و این ماجرا ها تمام نشدنی است وشاید بهتر باشه بازهم بگیم : والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند



_________________________________________________________________

به پزشك قانونی بگویید روح مرا كالبدشكافی كند، من به آن مشكوكم!

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان راتماشا كنم.

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

رویتابوت و كفن من بنویسید: این عاقبت كسی است كه زگهواره تا گور دانش بجست.

كسانی كه زیر تابوت مرا می گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به دختران بیکار ندهید.

کله مرغ برای سگها یادتون نره چون گناهدارند گشنه بمونند.

بجای عکسم روی آگهی ترحیم کارت معافیم روبزارید.

در مجلس ختم من گاز اشك آور پخش كنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینكه نمی توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم وخواهش میکنم پشت
سرم حرف در نیارید.

التماس میکنم کفنم را از یک پارچه مارکدار انتخاب کنید تا جلوی آدمهای گه تازه به دوران رسیده
کم نیاریم.

به مرده شوی بگویید مرا با چوبك بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.

چون تمام آرزوهایم را به گور می برم، سعی كنید قبر مرا بزرگ بسازید كه جای آنها هم باشد .

__________________________________________________________

پدر: دوست دارم با دختري به انتخاب من ازدواج كني

پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب كنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بيل گيتس است

پسر: آهان اگر اينطور است، قبول است 


 



پدر به ديدار بيل گيتس مي رود

پدر: براي دخترت شوهري سراغ دارم

بيل گيتس: اما براي دختر من هنوز خيلي زود است كه ازدواج كند

پدر: اما اين مرد جوان قائم مقام مديرعامل بانك جهاني است

بيل گيتس: اوه، كه اينطور! در اين صورت قبول است



پدر به ديدار مديرعامل بانك جهاني مي رود

پدر: مرد جواني براي سمت قائم مقام مديرعامل سراغ دارم

مديرعامل: اما من به اندازه كافي معاون دارم!

پدر: اما اين مرد جوان داماد بيل گيتس است!

مديرعامل: اوه، اگر اينطور است، باشد

و معامله به اين ترتيب انجام مي شود


___________________________________________________

لاينل واترمن داستان آهنگري را مي گويد که پس از گذراندن جواني پر شر و شور تصميم گرفت روحش را وقف خدا کند سالها با علاقه کار کرد به ديگران نيکي کرد اما با تمام پرهيزگاري در زندگيش چيزي درست به نظر نمي آمد حتي مشکلاتش به شدت بيشتر مي شدند.

يک روز عصر دوستي که به ديدنش آمده بود و از وضعيت دشوارش مطلع شد گفت واقعا عجيب است درست بعد از اينکه تصميم گرفتي مردي باخدا شوي زندگيت بدتر شده نمي خواهم ايمانت را ضعيف کنم اما با وجود تمام تلاشهايت در مسير روحاني هيچ چيز بهتر نشده ! آهنگر بلافاصله پاسخ نداد او هم بارها همين فکر را کرده بود و نمي فهميد چه بر زندگيش آمده است .

اما نمي خواست دوستش را بدون پاسخ بگذارد روزها به اين موضوع فکر کرد تا بالاخره جوابش را يافت روز بعد که دوستش به ديدنش آمده بود گفت : در اين کارگاه فولاد خام برايم مي آورند و بايد از آن شمشير بسازم مي داني چطور اين کار را مي کنم ؟ اول تکه اي از فولاد را به اندازه جهنم حرارت مي دهم تا سرخ شود بعد با بيرحمي سنگينترين پتک را بر مي دارم و پشت سرهم بر آن ضربه مي زنم تا اينکه فولاد شکلي را بگيرد که مي خواهم بعد آن را در ظرف آب سرد فرو مي کنم تا جاييکه تمام اين کارگاه را بخار آب فرا مي گيرد فولاد به خاطر اين تغيير ناگهاني دما ناله مي کند و رنج مي برد بايد اين کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشير مورد نظرم دست پيدا کنم " يک بار کافي نيست "آهنگر مدتي سکوت کرد سپس ادامه داد " گاهي فولادي که به دستم مي رسد اين عمليات را تاب نمي آورد حرارت پتک سنگين و آ ب سرد تمامش را ترک مي اندازد مي دانم که از اين فولاد هرگز شمشير مناسبي در نخواهد آمد "

آنگاه مکثي کرد و ادامه داد " مي دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو مي برد ضربات پتکي را که بر زندگي من وارد کرده پذيرفته ام و گاهي به شدت احساس سرما مي کنم انگار فولادي باشم که از آبديده شدن رنج مي برد .

اما تنها چيزي که مي خواهم اين است : " خداي من از کارت دست نکش تا شکلي را که تو مي خواهي به خود گيرم با هر روشي که مي پسندي ادامه بده هر مدت که لازم است ادامه بده اما هرگز مرا به کوه فولادهاي بيفايده پرتاب نکن "




دو راهب که مراحلي از سير و سلوک را گذرانده بودند و از دياري به ديار ديگر سفر ميکردند سر راه خود دختري را ديدند که در کنار رودخانه ايستاده بود و ترديد داشت که از آن بگذرد.

وقتي راهبان نزديک رودخانه رسيدند دخترک از آنها تقاضاي کمک کرد. يکي از راهبان بلادرنگ دختر را برداشت و از رودخانه گذراند.

راهبان به راه خود ادامه دادند و مسافتي طولاني را پيمودند تا به مقصد رسيدند.

در همين هنگام راهب دوم که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت: " دوست عزيز، ما راهبان نبايد به زنان نزديک شويم. تماس با آنها برخلاف عقايد و مقررات مکتب ماست. در صورتيکه تو دخترک را بغل کردي و از رودخانه عبور دادي.

راهب اولي با خونسردي و با حالتي بي تفاوت پاسخ داد: "من دخترک را همان جا رها کردم ولي تو هنوز به آن چسبيده اي و آن را رها نميکني."






یك تاجر آمریكایى نزدیك یك روستاى مكزیكى ایستاده بود كه یك قایق كوچك ماهیگیرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود!
از مكزیكى پرسید: چقدر طول كشید كه این چند تارو بگیرى؟
مكزیكى: مدت خیلى كمى !

آمریكایى: پس چرا بیشتر صبر نكردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟
مكزیكى: چون همین تعداد هم براى سیر كردن خانواده‌ام كافیه !
آمریكایى: اما بقیه وقتت رو چیكار میكنى؟
مكزیكى: تا دیروقت میخوابم! یك كم ماهیگیرى میكنم!با بچه‌هام بازى میكنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهكده مىچرخم! با دوستام شروع میكنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !
آمریكایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم كمكت كنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بكنى! اونوقت میتونى با پولش یك قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میكنى! اونوقت یك عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى !
مكزیكى: خب! بعدش چى؟

آمریكایى: بجاى اینكه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشترىها میدى و براى خودت كار و بار درست میكنى... بعدش كارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میكنى... این دهكده كوچیك رو هم ترك میكنى و میرى مكزیكو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورك... اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم میزنى ...

مكزیكى: اما آقا! اینكار چقدر طول میكشه؟
آمریكایى: پانزده تا بیست سال !
مكزیكى: اما بعدش چى آقا؟
آمریكایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب كه گیر اومد، میرى و سهام شركتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینكار میلیونها دلار برات عایدى داره !

مكزیكى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمریكایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یك دهكده ساحلى كوچیك! جایى كه میتونى تا دیروقت بخوابى! یك كم ماهیگیرى كنى! با بچه هات بازى كنى !
با زنت خوش باشى! برى دهكده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى!!!


مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه…

راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد… نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا… نزدیک بود که چپ کنه… اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد…

برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه"

راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ تاکسی دارم کار می‌کنم… آخه من 25 سال راننده ماشین جنازه کش بودم…!







مردي در عالم رويا به سايه ي خود نگاه مي کرد و جاي پايش بر روي ساحل افتاده بود اما جاي پاي ديگري را هم ديد به خداوند گفت: اين جاي پاي کيست که هميشه با من است؟ خداوند گفت: فرزندم! جاي پاي من است که هميشه با تو همراه است.

مرد بقيه ي روزهاي عمرش را گذراند و لحظات بحراني و سختي را در ساحل زندگي اش ديد که فقط جاي پاي خودش مانده با گلايه از خداوند پرسيد: خدايا! پس در اين شرايط سخت و بحراني که من نياز به تو داشتم چرا تو نيستي؟ خداوند گفت: عزيزم اين درست لحظه ايست که من تو را در آغوش کشيده بودم و اين است که جاي پاي تو بر ساحل نمانده است و مرد با نگاهي خيس خداوند را مي نگريست







در بازگشت از كليسا، جك از دوستش ماكس مي پرسد: «فكر مي كني آيا مي شود هنگام دعا كردن سيگار كشيد؟»
ماكس جواب مي دهد: «چرا از كشيش نمي پرسي؟»

جك نزد كشيش مي رود و مي پرسد: «جناب كشيش، مي توانم وقتي در حال دعا كردن هستم، سيگار بكشم.»
كشيش پاسخ مي دهد: «نه، پسرم، نمي شود. اين بي ادبي به مذهب است.»
جك نتيجه را براي دوستش ماكس بازگو مي كند.

ماكس مي گويد: «تعجبي نداره. تو سئوال را درست مطرح نكردي. بگذار من بپرسم.»
ماكس نزد كشيش مي رود و مي پرسد: «آيا وقتي در حال سيگار كشيدنم مي توانم دعا كنم ؟»
كشيش مشتاقانه پاسخ مي دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.»



در تعطيلات كريسمس، در يك بعد از ظهر سرد زمستاني، پسر شش هفت ساله‌اي جلوي ويترين مغازه‌اي ايستاده بود. او كفش به پا نداشت و لباسهايش پاره پوره بودند. زن جواني از آنجا مي‌گذشت.

همين كه چشمش به پسرك افتاد، آرزو و اشتياق را در چشمهاي آبي او خواند. دست كودك را گرفت و داخل مغازه برد و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد.

آنها بيرون آمدند و زن جوان به پسرك گفت: حالا به خانه برگرد. انشالله كه تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي.

پسرك سرش را بالا آورد، نگاهي به او كرد و پرسيد: خانم! شما خدا هستيد؟

زن جوان لبخندي زد و گفت: نه پسرم. من فقط يكي از بندگان او هستم.

پسرك گفت: مطمئن بودم با او نسبتي داريد






فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش که مخصوص نابیناها بود رو بیرون آورد و رفت





مردي در کنار ساحل دورافتاده اي قدم مي‌زد. مردي را در فاصله دور مي بيند که مدام خم مي‌شود و چيزي را از روي زمين بر مي‌دارد و توي اقيانوس پرت مي‌کند. نزديک تر مي شود، مي‌بيند مردي بومي صدفهايي را که به ساحل ميافتد در آب مي‌اندازد.
صبح بخير رفيق، خيلي دلم ميخواهد بدانم چه ميکني؟
- اين صدفها را در داخل اقيانوس مي اندازم. الآن موقع مد درياست و اين صدف ها را به ساحل دريا آورده و اگر آنها را توي آب نيندازم از کمبود اکسيژن خواهند مرد.
دوست من! حرف تو را مي فهمم ولي در اين ساحل هزاران صدف اين شکلي وجود دارد. تو که نمي‌تواني آنها را به آب برگرداني خيلي زياد هستند و تازه همين يک ساحل نيست. نمي بيني کار تو هيچ فرقي در اوضاع ايجاد نميکند؟
مرد بومي لبخندي زد و خم شد و دوباره صدفي برداشت و به داخل دريا انداخت و گفت:
"براي اين يکي اوضاع فرق کرد…!"





"شاگردی از استادش پرسيد:" عشق چیست؟ "

استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچينی! "
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسيد: "چه آوردی؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه های پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق يعنی همين! "
شاگرد پرسيد: " پس ازدواج چيست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور. اما به ياد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسيد که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولين درخت بلندی را که ديدم، انتخاب کردم. ترسيدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم يعنی همين!!





روزي مرد كوري روي پله هاي ساختماني نشسته و كلاه و تابلويي را در كنار پايش قرار داده بود.روي تابلو خوانده ميشد:من كور هستم ،لطفا كمك كنيد.روزنامه نگاري از كنار او مي گذشت،نگاهي به او انداخت ،فقط چند سكه در داخل كلاه بود،او چند سكه داخل كلاه انداخت و بدون اينكه از مرد كور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و آن جا را ترك كرد.عصر آن روز روزنامه نگار به محل برگشت و متوجه شد كه كلاه مرد كور پر از سكه و اسكناس شده است.لبخندي زد و به راه خود ادامه داد.روي تابلوي مرد كور خوانده ميشد:
امروز بهار است ولي من نمي توانم آن را ببينم!!!
وقتي كارتان را نمي توانيد پيش ببريد،استراتژي خود را تغيير بدهيد.خواهيد ديد بهترين ها ممكن خواهد شد.باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است حتي كوچكترين تغيير.





در روزگاري كه بستني با شكلات به گراني امروز نبود،پسر 10 ساله اي وارد قهوه فروشي هتلي شد و پشت ميزي نشست.خدمتكار براي سفارش گرفتن سراغش آمد.پسر پرسيد:بستني با شكلات چند است؟او گفت:50سنت.
پسر دستش را در جيبش كرد تمام پول هايش را در آورد و شمرد.بعد پرسيد بستني خالي چند است؟خدمتكار با توجه به اينكه تمام ميزها پر شده بود و عده اي بيرون قهوه فروشي منتظر خالي شدن ميز ايستاده بودند،با بي حوصلگي گفت:35سنت.
پسر گفت:براي من يك بستني بياوريد.
خدمتكار يك بستني آورد و صورت حساب را روي ميز گذاشت و رفت.پسر بستني را تمام كرد و صورتحساب را به صندوق پرداخت كرد و رفت.هنگامي كه خدمتكار براي تميز كردن ميز رفت،متوجه شد كه پسر روي ميز در كنار بشقاب خالي 15سنت براي او انعام گذاشته بود.
او مي توانست بستني با شكلات بخورد اما..





پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی
دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران
Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید
مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید

_____________________________________________________________________

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟



چيزي كه كاملا در موردش مطمئن نيستي افتخار نكن
چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن
بعد از مدتي يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون
اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه. اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت كرد
پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ استخدام شد و پله هاي ترقي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس و اونقدر پولدار شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز بهش هديه داد
دومي: جالبه. پسر من هم مايه افتخار و سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول به كار شد و بعد دوره خلباني گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو تصاحب كرده... پسرم اونقدر پولدار شد كه براي تولد صميميترين دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد
سومي: خيلي خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده
اون توي بهترين دانشگاههاي جهان درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد.. الان يه شركت ساختماني بزرگ براي خودش تاسيس كرده و ميليونر شده.. پسرم اونقدر وضعش خوبه كه براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي
۳۰۰۰ متري بهش هديه داد
هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي گفتند كه دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريكات به خاطر چيه
سه تاي ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت كرديم راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف كني
چهارمي گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توي يه كلوپ مخصوص كار ميكنه!
سه تاي ديگه گفتند: اوه مايه خجالته چه افتضاحي
دوست چهارم گفت: نه! من ازش ناراضي نيستم. اون دختر منه و من دوستش دارم.... در ضمن زندگي بدي هم نداره
اتفاقا همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي
۳۰۰۰ متري هديه گرفت !!!
نتيجه اخلاقي: هيچوقت به چيزي كه كاملا در موردش مطمئن نيستي افتخار نكن




رد پای خدا

روزی لب ساحل بودم و منتظر خدا....؟

به انتظار نشسته بودم که خدا امد و با هم همقدم شدیم ردپای ما کنار ساحل نقش می بست

مدت ها بود که هر روز لب ان ساحل با خدا قدم می زدم و به سرعت زمان را فراموش می کردم

چند سال به همین منوال گذشت و من به انتظار خدا بودم که چشمم به ردپای چندین ساله مان روی شن ها افتاد

با چشم ردپا را تعقیب کرده و سپس بلند شدم و رد پا را دنبال کردم همه جا ردپای من و خدا به چشم می خورد

ولی در مرحله ای فقط یک رد پا به جا مانده بود ...؟؟

خوب که فکر کردم دیدم این ردپا مال زمانی است که من دچار مشکلات فراوانی بودم...؟؟

ولی فقط یک ردپا به چشم می خورد یعنی خدا مرا در هنگام سختی ها تنها گذاشته بود..؟؟

بسیار ناراحت شدم و وقتی خدا امد مساله را با او در میان گذاشتم

خدا گفت بنده من در هنگام شادی ها با تو همراه بودم و شادی ات را افزون کردم

اما در دوره های سختی بدین جهت فقط یک ردپا در ساحل می بینی چرا که در هنگام سختی ها من تو را به اغوش می گرفتم تا گزندی به تو نرسد






زندگي مثل پيانو است ، دکمه هاي سياه براي غم ها و دکمه هاي سفيد براي شادي ها . اما زماني ميتوان آهنگ زيبايي نواخت که دکمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهي




سنگي که طاقت ضربه هاي تيشه رو نداره تنديسي زيبا نمي شه, فقط يکبار فرصت داري تا از وجودت تنديس بسازي ، پس از زخم تيشه خسته نشو





چقدر عجيبه ...!

-
چقدر عجيبه كه يك ساعت عبادت به درگاه الهي ،دير و طاقت فرسا مي گذره ،ولي 60 دقيقه بازي يك تيم فوتبال مثل باد مي گذره !

-
چقدر عجيبه كه 100 تومان كمك در راه خدا مبلغ بسيار هنگفتيه ، اما وقتي كه با همون پول به خريد مي رويم ،كم به چشم مي آيد

-
چقدر عجيبه كه يك ساعت عبادت در مسجد طولاني به نظر مي اد ،اما يك ساعت فيلم ديدن به سرعت مي گذره !

-
چقدر عجيبه كه وقتي مي خوايم عبادت و دعا كنيم ،هر چي فكر مي كنيم ،چيزي به فكرمون نمي اد تا بگيم ،اما وقتي كه مي خوايم با دوستمون حرف بزنيم هيچ مشكلي نداريم !

-
چقدر عجيبه كه وقتي مسابقه ورزشي تيم محبوبمان به وقت اضافي مي كشه ،لذت مي بريم و از هيجان تو پوست خودمان نمي گنجيم اما وقتي كه مراسم دعا و خطابه و نيايش طولاني مي شه ،شكايت مي كنيم و آزرده خاطرمي شويم !

-
چقدر عجيبه كه خوندن يك صفحه يا بخشي از قرآن سختة ،اماخوندن 100صفحه از پر فروشترين كتاب رمان دنيا اسونه !

-
چقدر عجيبه كه سعي مي كنيم رديف جلوي صندلي هاي يك كنسرت با مسابقه رو ،رزرو كنيم ،اما به آخرين صف هاي نماز جماعت تمايل داريم !

-
چقدر عجيبه براي عبادت و كارهاي مذهبي ،هيچ وقت زمان كافي در برنامه رومزه خود پيدا نمي كنيم ،اما بقيه برنامه ها رو سعي مي كنيم تو اخرين لحظه هم كه شده انجام بديم !

-
چقدر عجيبه كه شايعات روزنامه ها رو به راحتي باور مي كنيم ،اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختي باور مي كنيم !

-
چقدر عجيبه كه همه مردم مي خوان بدون اينكه به چيزي اعتقاد پيدا كنن يا كاري در راه خدا انجام بدن ،به بهشت برن !

-
چقدر عجيبه كه وقتي جوكي رو از طريق پيام كوتاه يا ايميل به ديگران ارسال مي كنيد ،به سرعت آتشي كه در جنگلي انداخته شود ،همه جا را فرا مي گيرد ،اما وقتي كه سخن و پيام الهي رو مي شنويد دو برابر در مورد گفتن اون فكر مي كنيد !

خنده داره اين طور نيست !؟ داريد مي خنديد ؟داريد فكر مي كنيد ؟ نه ،تاسف آوره





مردی هر روز در بازار گدايی میکرد و مردم هم حماقت او را دست میانداختند.
دو سکه به او نشان میدادند که يکی از طلا بود و يکی از نقره.
اما مرد گدا هميشه سکه نقره را انتخاب میکرد.
اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و مرد گدا هميشه سکه نقره را انتخاب میکرد.
تا اينکه مرد مهربانی از راه رسيد و از اينکه مرد گدا را آنطور دست میانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اينطوری هم پول بيشتری گيرت میآيد و هم ديگر دستت نمیاندازند.
مرد پاسخ داد: حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول
نمیدهند تا ثابت کنند که من از آنها احمقترم.
شما نمیدانيد تا حالا با اين کلک چقدر پول گيرآوردهام.



اگر کاری که میکنی٬ هوشمندانه باشد٬
هيچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.

______________________________________________________________________

به آرامی آغاز به مردن می کنی
(شعرى از پابلو نرودا )
ترجمه احمد شاملو

به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.


به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.


به آرامي آغاز به مردن مي‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر هميشه از يك راه تكراری بروی ...


اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.


تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند،
دوری كنی . . .


تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ات
ورای مصلحت‌انديشی بروی . . .


امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بميري








هیچ اگر سایه پذیرد ما همه سایه ی هیچیم
از استاد گرام شهید سید خلیل عالی نژاد






Ο Τελευταίος Πειρασμός
ما آخرین پادشاه را با رودهٔ آخرین پاپ دار زدیم





کسی باش که عمری با تو بودن ، یک لحظه ، و لحظه ای بی تو بودن ، یک عمر باشد

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم ، وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم

پر پروانه شکستن هنر انسان نيست ، گر شکستيم ز غفلت من و مايي نکنيم

يادمان باشد سر سجاده عشق ، جز براي دل محبوب دعايي نکنيم

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ، طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم






روزی شاگرد یه راهب پیر هندو را دید از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .

استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "

شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "

راهب از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .

استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "

پیرهندو گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب



از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حالت را بگذران و
بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.
زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید
مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر
مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی
کوچک باش و عاشق.. که عشق میداند آئین بزرگ کردنت را بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن فرقى نمی کند گودال آب کوچکى باشى یا دریاى بیکران... زلال که باشى، آسمان در توست



.

...
خدایا
یادم بده
یادم باشد
یادت باشم
http://forum.iranproud.com/images/smilies/yahoosmiley/63.gif
♥♥ ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن♥♥
♥♥ دل تهی از خوب و زشت چرخ خضر داشتن ♥♥
♥♥ نزد شاهین محبت بی‌ پرو بال آمدن ♥♥
♥♥ پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن♥♥.






دستها!

يک توپ بسکتبال تو دست من تقريباً 19 دلار مي ارزه.
يک توپ بسکتبال تو دست مايکل جوردن تقريباً 33 ميليون دلار ميارزه.
بستگي داره تو دست کي باشه .
.
.
.
.
.
.
.





-------------------------------------------------
يک توپ بيس بال تو دست من شايد 6 دلار بي ارزه.
يک توپ بيس بال تو دست راجر کلمن 4.75 ميليون دلار ميارزه.
بستگي داره تو دست کي باشه .
.
.
..
.
.
.
.

-------------------------------------------------
يک راکت تنيس تو دست من بدون استفاده است .
يک راکت تنيس تو دست آندره آقاسي ميليونها ميارزه...
بستگي داره تو دست کي باشه .
.
.
.
.
.
.
.

-------------------------------------------------
يک عصا تو دست من مي تونه يه سگ هار رو دور کنه .
يک عصا تو دست موسي درياي بزرگ رو مي شکافه .
بستگي داره تو دست کي باشه .
.
.
.
.
.
.
.
-------------------------------------------------
يک تيرکمون تو دست من يک اسباب بازي بچگانه است .
يک تيرکمون تو دست داوود يک اسلحه قدرتمنده .
بستگي داره تو دست کي باشه .
,
.
.
.
.
.
-------------------------------------------------
دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دست من دوتا ساندويچ ماهي ميشه .
دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دستاي عيسي هزاران نفر رو سير ميکنه .
بستگي داره تو دست کي باشه .

.
.
.
..
..
.
.
-------------------------------------------------
همونطور که مي بيني، بستگي داره تو دست کي باشه .
پس دلواپسي ها، نگراني ها، ترس ها، اميدها، روياها، خانواده ها و نزديکانت رو به دستان خدا بسپارچون ...
بستگي داره تو دست کي باشه .
.
.
.
.
.
.
.
-------------------------------------------------
اين پيام تو دستاي توست.
باهش چي کار مي کني؟
بستگي داره تو دستاي کي باشه!
.
.
.
.
.
.

____________________________________________________


چند روزيست که حالم ديدنيست حال من از اين و آن پرسيدنيست گاه گاهي بر زمين زل ميزنم گاه بر حافظ تفأل ميزنم حافظ ديوانه فالم را گرفت يک غزل آمد که حالم را گرفت ما ز ياران چشم ياري داشتيم خود غلط بود انچه مي پنداشتيم



http://www.youtube.com/watch?v=P-uHizXWPIw
یه وقتایی ، یه آدمایی ، وقتی انتظارشون رُ نداری ... خیلی آروم و بی سرُ صدا میان تو زندگیت ... خیلی ساده و قشنگ ... و این .... یه وقتایی خیلی

می چسبهhttp://forum.iranproud.com/images/smilies/yahoosmiley/53.gif


می خواستم زندگی کنم راهم را بستند٬

ستايش کردم گفتند خرافات است ٬

عاشق شدم گفتند دروغ است ٬

گريستم گفتند بهانه است ٬

خنديدم گفتند ديوانه است ٬

......
دنيا را نگه داريد ميخواهم پياده شوم !

_____________________________________

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

_____________________________________

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

_____________________________________

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست
اسراف محبت است

_____________________________________

مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن

_____________________________________

قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.


The best ***metic for lips is truth
زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی
for voice is pray
برای صدای شما دعا به درگاه خداوند
for eyes is pity
برای چشمان شما رحم و شفقت
for hands is charity
برای دستان شما بخشش
for heart is love
برای قلب شما عشق
and for life is friendship
و برای زندگی شما دوستی هاست
No one can go back and make a new start
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه

Anyone can start from now and make a brand new ending
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه
God didn't promise days without pain
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره

laughter without sorrow , sun without rain,
خنده باشه بدون هیچ غصه ای، یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده

بقیه در ادامه مطلب
but He did promise strength for the day, comfort for the tears
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم در مقابل مشکلات،
تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه

and light for the way
و چراغ راهمون میشه
Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit
نا امیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده میمونن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن

but you enjoy the smooth road afterwards
ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد

Don't stay on the bumps too long
بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن

Move on
به راهت ادامه بده
When you feel down because you didn't get what you want just sit tight
and be happy
وقتی احساس شکست میکنی که نتونستی به اون چیزی که می خواستی برسی
ناراحت نشو

because God has thought of something better to give you
حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته و برات آینده بهتری رو رقم زده

When something happens to you ,good or bad,
وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته همیشه

consider what it means
دنبال این باش که این چه معنی و حکمتی درش نهفته هست
There's a purpose to life's events
برای هر اتفاق زندگی دلیلی وجود دارد
to teach you how to laugh more or not to cry too hard
که به تو می آموزد که چگونه بیشتر شاد زندگی کنی و کمتر غصه بخوری
You can't make someone love you
تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه
all you can do is be someone who can be loved
تمام اون کاری که میتونی انجام بدی
اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست
the rest is up to the person to realize your worth
و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه
It's better to lose your pride to the one you love
بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی تا این که
than to lose the one you love because of pride
کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی
We spend too much time looking for the right person to love
ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن
or finding fault with those we already love
یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم
when instead
باید به جای این کار
we should be perfecting the love we give
در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم
Never abandon an old friend
هیچوقت یه دوست قدیمیت رو ترک نکن
You will never find one who can take their place
چون هیچ زمانی کسی جای اون رو نخواهد گرفت
Friendship is like wine
دوستی مثل شراب میمونه
older it gets better as it grows
که هر چی کهنه تر بشه ارزشش بیشتر میشه
When people talk behind your back, what does it mean?
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟
Simple ! It means that you are two steps ahead of them
خیلی ساده ! یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری
So, keep moving ahead in Life
پس به مسیرت در زندگی ادامه بده

_______________________________________________________

فرد خوددار:
اگر شخصی دستهایش را پشت كمر قفل كند، نشان می‌دهد كه خود را به شدت كنترل كرده است‌. در این حالت او سعی دارد خشم یا احساس ناامیدی را از خود دور كند.
حال - ت تدافعی‌:
اگر انگشتان دستها به بازو گره خورده باشد نشان دهنده حالت تدافعی در برابر حمله‌ای غیر منتظره و ناگهانی یا بی‌میلی برای تغییر چهره شخص است‌. اگر انگشتها مشت شده باشند، حالت بی میلی شدیدتر است‌.

3 - متفكر:
گره كردن دستها به دسته‌های صندلی نشان می‌دهد كه شخص سعی دارد احساس خود را مهار كند. اما قفل كردن قوزك پاها به یكدیگر حالت تدافعی است‌. این حالت بیشتر در مسافران مضطرب هواپیمای هنگام پرواز و فرود آن دیده می‌شود.

4 ـ دقت‌:
وقتی شخص انگشت سبابه را روی صورت و بقیه دستش را به صورت گره كرده در پایین صورتش قرار می‌دهد یعنی كه با دقت است‌. این حالت نشان می‌دهد كه شخص بادقت زیاد به صحبت‌های شما گوش می‌دهد و یك یك كلمات شما را می‌سنجد و در چهره او حالتی انتقادی به چشم می‌خورد.

5 - بدگمان‌:
انگشتهای گره شده زیر چانه و نگاه خیره نشان دهنده حالت تردید و دودلی است‌. او به صحبت‌های شما و صحت گفته‌هایتان تردید می‌كند. در این حالت ممكن است آرنج روی میز قرار گرفته باشد.

6 - بی‌گناه‌:
دستهایی كه روی سینه قرار گرفته باشد، بهترین نمونه برای نشان دادن و حالت بی‌گناهی و درستكاری است‌. این حالت اثر باقیمانده از شكل سوگند خوردن است كه دست را روی قلب قرار می‌دهند.

7 - مطمئن‌:
این حالت دستها در مردها نشان می‌دهد كه به آنچه كه می‌گویند اعتقاد و اعتماد كامل دارند و در خانمها كمتر دیده می‌شود. خانمها هنگامی كه دست خود را به كمر می‌زنند نشان می‌دهند كه به آنچه می‌گویند اطمینان دارند.

8 - مرموز:
دستهای به هم مشت شده زیر چانه نشان می‌دهد كه شخص نظریاتش را پنهان می‌كند و به شما اجازه می‌دهد به صحبت خود ادامه دهید، تنها هنگامی كه حرفهایتان پایان یافت به شما و نظریات شما حمله خواهد كرد.

9 - ظاهر ساز:
او آرام به نظر می‌رسد اما این آرامش پیش از توفان است‌. این حالتی است كه بیشتر رؤسا به خود می‌گیرند تا خود را به گونه‌ای به زیردستان نزدیك كنند و در عین حال جاذبه آنها نیز كم نشود.

10 - آماده و موفق‌:
قرار دادن پاها روی هر چیز (روی صندلی‌، میز، سكو و... نشانه حالت مالكیت است ‌... در یك میز گرد تنها رئیس اجازه دارد چنین حالتی داشته باشد و آرامش خود را نشان دهد.)


11 - اعتماد به نفس‌:
تكیه زدن به صندلی در حالتی كه دستها پشت سر قفل شده نشان دهنده اعتماد به نفس قوی است‌. اگر شخصی در این حالت صحبت می‌كند به گفته‌های خود اعتماد دارد و اگر به صحبت‌های شما گوش می‌دهد به خود زحمت ندهید، او خود همه ماجرا را می‌داند
!

_____________________________________________

کشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه


.بیرون بیاورد

پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.


مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.


روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...


نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود


توصیه به خانم های جوان
اگر دوست دارید وقتى به خانه میآیید ؛ یکى دور و برتان بچرخد و خودش را برایتان لوس بکند و نشان بدهد که از دیدن شما واقعا خوشحال است...


*
اگر دوست دارید وقتى غذا مى پزید ؛ یکى باشد که هر چه جلویش بگذارید با علاقه بخورد و هیچوقت هم نگوید که دستپخت مامان جانش بهتر از دستپخت شماست...


*
اگر دوست دارید کسی را داشته باشید که همیشه ی خدا برای بیرون رفتن از خانه حاضر یراق باشد و هر روز و هر ساعتى که شما بخواهید همراه شما به کوچه و خیابان بیاید...

اگر دوست دارید بقیه مطلب را بخوانید روی ادامه مطلب کلیک کنید

*
اگر دوست دارید کسی را داشته باشید که هیچوقت کانال های تلویزیون را به میل خودش عوض نکند و به فوتبال هم علاقه اى نداشته باشد ؛ اما همپای شما تا بوق شب پای تلویزیون بنشیند و فیلم هاى رمانتیک تماشا کند...
*
اگر کسى را میخواهید که هیچوقت بهانه های الکى نمى تراشد و از شما ایراد های بنى اسراییلى نمى گیرد...
*
اگر کسى را میخواهید که برایش اهمیت ندارد که شما زشت اید یا زیبا ؛ چاق اید یا لاغر ؛ پیرید یا جوان...
*
اگر کسى را مى خواهید که همواره به حرف های شما گوش میدهد و بدون قید و شرط دوست تان دارد...
توصیه میکنم که یک سگ بخرید
______________________________________________________________________

**زندگي مثل دوچرخه سواري مي مونه ..واسه حفظ تعادلت هميشه بايد در حركت باشي ....آلبرت انيشتين

**
جرج آلن: اگر كسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با كلماتي كه ناگفته مي‌مانند، مي‌شكنند
**
ميان انسان و شرافت رشته باريكي وجود دارد و اسم آن قول است . توماس براس
**
همه دوست دارند به بهشت بروند,اما كسي دوست ندارد بميرد .بهشت رفتن جرأت مردن ميخواهد.
**
شريف ترين دلها دلي است كه انديشه ي آزار كسان درآن نباشد. زرتشت
**
چارلي چاپلين: خوشبختي فاصله اين بدبختي است تا بدبختي ديگر.
**
ملاصدرا مي گويد: خداوند بي نهايت است و لامكان و بي زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد و به قدرآرزوي تو گسترده مي شود و به قدر ايمان تو كارگشا مي شود.
**
روزي روزگاري اهالي يه دهكده تصميم گرفتند تا براي نزول باران دعا كنند, در روز موعود همه مردم براي مراسم دعا در محلي جمع شدند و تنها يك پسر بچه با خودش چتر آورده بود و اين يعني ايمان.
**
بدبختي تنها در باغچه اي كه خودت كاشته اي مي رويد.
**
وقتي كه زندگي برات خيلي سخت شد، يادت باشه كه درياي آروم، ناخداي قهرمان نمي‌سازه.
**
برگ در انتهاي زوال مي افتد و ميوه در انتهاي كمال
بنگر كه تو چگونه مي افتي

**
آدم ها را از انچه درباره ديگران مي گويند بهتر مي توان شناخت تا از انچه درباره انها مي گويند..
**
فريدريش نيچه : 'آشفتگي من از اين نيست كه تو به من دروغ گفته اي، از اين آشفته ام كه ديگر نميتوانم تو را باور كنم.

**
چيزي را كه دوست داري به دست آور وگر نه مجبوري چيزي را كه به دست مي آوري دوست داشته باشي.

**
از زندگي هرآنچه لياقتش را داريم به ما ميرسد نه آنچه آرزويش را داريم.

**
آن چه هستي هديه خداوند به توست و آن چه مي شوي هديه تو به خداوند.

**
شكسپير: هميشه به كسي فكر كن كه تو رو دوست دارد، نه كسي كه تو دوستش داري

**
وقتي كبوتري شروع به معاشرت با كلاغها ميكند پرهايش سفيد ميماند، ولي قلبش سياه ميشود....
**
دوست داشتن كسي كه لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است- دكتر علي شريعتي

**
اگر ميخواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد به دوستان خود محبت كنيد. (كورش كبير)

**
نويسنده معروفي مي گويد: زن مانند كروات است هم زيبايي به مرد مي بخشد و هم گلويش را فشار مي دهد.
**
چارلي چاپلين: وقتي زندگي 100 دليل براي گريه كردن به تو نشان ميده تو 1000 دليل براي خنديدن به اون نشون بده

**
موفق كسي است كه با آجرهايي كه بطرفش پرتاب مي شود، يك بناي محكم بسازد.

**
تمدن جديد زن را كمي عاقلتر كرده است، اما به واسطه آزمندي مرد، بر رنج زن افزوده است.
زن ديروز همسري خوشبخت بود اما زن امروز معشوقه اي بي نوا.

**
شكسپير:عشق مثل آبه، مي توني تو دستات قايمش كني ولي يه روز دستاتو باز مي كني مي بيني همش
چكيده بي اينكه بفهمي دستت پر ازخاطرست.
**
زندگي مثل پياز است كه هر برگش را ورق بزني اشكتو در مي ياره.
**
پيچ جاده، آخر راه نيست مگر اينكه تو نپيچي.
**
دكتر شريعتي: لحظه هاراميگذرانديم تابه خوشبختي برسيم غافل ازاينكه خوشبختي درآن لحظه هابودكه گذرانديم.
**
انيشتين: اگر انسان ها در طول عمر خويش ميزان كاركرد مغزشان يك ميليونيوم معده شان بود اكنون كره زمين تعريف ديگري داشت.
**
تا چيزي از دست ندهي چيز ديگري بدست نخواهي آورد اين يك هنجارهميشگي است.
اُرد بزرگ
**
نصيحت حضرت مولانا :گشاده دست باش جاري باش كمك كن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشيد)اگر كسي اشتباه كرد آن را بپوشان (مثل شب)
وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ)متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)
بخشش و عفو داشته باش (مثل دريا)اگر مي خواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آيينه)
**
چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس
از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.
**
اختلاف زن و مرد در اين است كه مردان هميشه آينده را مي نگرنند وزنان گذشته را بخاطر مي آورند.
-
زن مخلوقي است كه عميق تر ميبيند و مرد مخلوقي است كه دورتر را ميبيند.
عالم براي مرد يك قلب است و قلب براي زن عالمي است..
**
عجب معلم بدي است اين طبيعت كه اول امتحان ميگيرد بعد درس ميدهد.
**
به پسران در كودكي شير سگ دهيد، شايد در بزرگي وفا بياموزند. شكسپير
**
زندگي تاس خوب آوردن نيست، تاس بد را خوب بازي كردنه.



آرامتر سکوت کن.... صدای بی تفاوتی هایت آزارم میدهد..



عُمر را صرف مروارید کردن کردم ، تو کنار دریا صدفِ خالی جمع میکنی



مثل جوراب حراجی . . . بی دوام است خنده ام !!



سختی ها فانی اند و سر سختان باقی



انسان آفریده شد تا بیافریند ولی ما همیشه، هر روز در حال نابودن کردن همیم


من خوبم ...خسته نیستم ... فقط گاهی دستم به این زندگی نمی رود !!



تبخیر تدریجی کودکی را، بزرگ شدن مینامیم ....



مشترک گرامی خوب بودن هیچ هزینه ای ندارد ! خواستم در جریان باشی !



بعد از مرگ همه شاد هستند چون روي قبرها مينويسند شادروان



قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش می‌افتد



دنیای عجیبی ست! 
اینجا حتی لبخند را هم می زنند...!



این جمله از پرویزِ شاپورِ ، عاشقِ این جمله ام :

آرزو مي‌كنم سرچشمه آنچنان تشنه نباشد كه دختر روستايي كوزه‌اش را از سراب پر كند



شادترین پلی كه دیدم، پل سیدخندان بود



آدم ها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند ، همدیگر را می کشند ، لذت می برند ، دود می کنند ، تمام می کنند

.
.
و بعد از اندک زمانی ، سیگاری دیگر.....



فرقی نمی کند... گل ها هم مثل گوسفندان ، قربانی عزا و عروسی اند و ما قربانیِ این سرنوشت !



آشنایانم .... غریبه‌هایی‌ هستند که تنها .... اسمشان را می‌دانم



کاش تسبیح خسته من می تونست ثابت کنه چه قـــــــــــدر ذکر برگــرد برگـرد گفتم و او نیامدش!!



یک زن وقتی حس پیری میکنه که که خواهر کوچیکش به جای عروسک ماتیک تو دستاشه



وقتی خاطرِهای آدم زیاد میشه ، دیوارِ اتاقش پُرِ عکس میشه ، اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بِزنی !!



راه خوشبختی را نمیدانم ولی راه بدبختی این است که اراده کنی تا همه را راضی نگه داری



بی مرد بودن در این نامردی ها ، قابل تحمل تر از با نامرد بودن در این بی مردی هاست.....



من در دعا کردن یک بد شانسی آوردم ، خدای من از بختِ بدم خُدای تو نیــــــز بود !!



به سراغ من اگر می‌آئید... پشت هیچِستانم

_____________________________________________


به دو سوال اخلاقی زیر پاسخ دهید سپس نتیجه آن را مشاهده نمایید!

دو سوال اخلاقی، اول خوب فکر کنید بعد نظر دهید!

سوال اول:

اگر زنی را بشناسید که حامله شده است و در حال حاضر هشت تا بچه دارد که سه تا از اونها کر هستند و دو تا کور هستند و یکی عقب مانده ذهنی و خودش هم به بیماری سیفیلیس دچاره، بهش میگین که بچه اش رو بیاندازد؟

قبل از این که جواب بدین سوال بعدی را هم بخونین.

سوال دوم:

وقتشه که رییس جمهور کشورتون رو انتخاب کنین این اطلاعات در مورد سه کاندید در دست است

کاندید اول: هم عقیده با سیاست مداران فاسد، در مشورت با ستاره شناسان، دو تا معشوقه داره و کلاه سر همسرش میذاره مرتب سیگار می‌کشه و روزی هشت الی ده مارتینی میخوره.

کاندید دوم: دو بار تا حالا از پارلمان اخراج شده، تا ظهر میخوابه در دوران کالج به مورفین معتاد بود و یک چهارم لیتر ویسکی هر شب میخوره.

کاندید سوم: سر باز کهنه کار جنگ-گیاه خوار سیگار نمیکشه- بعضی وقتها یک یا دو ابجو میخوره و سر همسرش کلاه نمیذاره.

اول تصمیم بگیرید و بعد جوابها را در ادامه چک کنید!

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

کاندید اول اسمش هست: فرانکلین روزولت

کاندید دوم اسمش هست: وینستون چرچیل

کاندید سوم اسمش هست: ادولف هیتلر

و سر اخر اینکه اگر به سوال اول در مورد انداختن بچه جواب بله دادید باید بگوییم که شما همین الان «لودیک بتهوون» را کشتید.(( یعنی لودیک بتهوون ان بچه بوده ))

No comments:

Post a Comment

Followers